سمفونی شماره ۱ در دو دیز مینور، در روز بینهایت
ارشک عزیزی


سمفونی «در روز بی نهایت» اولین اثر رسمی ارشک عزیزی است که در ایران توسط نشر و پخش جوان انتشار یافته است. این سمفونی یک موسیقی برنامهای است. موسیقی برنامه ای به اثری گفته میشود که در آن ملودیها و ساختار هارمونیک و فرمیک اثر در خدمت یک خط روایی یا داستان باشد. در این سمفونی موومانهای اول و دوم در نوعی از فرم روندو نوشته شدهاند و موومانهای سوم و چهارم در فرم سونات هستند. موومان پنجم که نقطهی اوج کل اثر میباشد در فرم آزاد نوشته شده است. خط رابط تمام این موومانها ملودیی است که آن را ملودی ققنوس مینامیم. این ملودی در هر پنج موومان به طرق مختلف به چشم میخورد ولی نهایتا در موومان پنجم است که ملودی به اوج خود رسیده و قطعه را پایان میبخشد. اما قبل از به اوج رسیدن ملودی ققنوس در انتهای اثر شاهد بازگشت تمامی ملودیهای موومانهای قبلی خواهیم بود. همچنین باید در نظر داشت که این سمفونی یه نوعی ترکیبی از کنسرتو و سمفونی است. در طول سمفونی نقش پیانو گاهی اوقات به قدری زیاد میشود که میتوان آن را گوشهای از یک کنسرتو برای پیانو دانست. تا جایی که در پایان موومان پنجم با تک نوازی طولانی پیانو و حتی کادانس نهایی مرسوم در کنسرتوها مواجه هستیم. خط روایی اصلی سمفونی بر اساس داستان سیمرغ از کتاب «منطق الطیر» اثر «عطار نیشابوری» برگرفته شده است و حدود ۴۵۰۰ بیت منظوم عطار به ۱۲۲۲ میزان موسیقی تبدیل گشته است.
پنج موومان این سمفونی به گونهای نام گذاری شدهاند که اگر آنها را پشت سر هم بخوانید با شعری کوتاه روبرو خواهید شد.
آوایی آشنا،
گوید به من سخن،
در روز بینهایت،
آتش اگر بگیرد،
ققنوس هرگز نمیرد.
سمفونی در روز بینهایت
سمفونی «در روز بینهایت» اثر ارشک عزیزی، این مسیر روحانی و روانشناختی را در قالب پنج موومان بههمپیوسته دنبال میکند. ساختار این اثر یادآور روایتگرایی سمفونیک در سمفونی ششم بتهوون یا «سمفونی فانتاستیک» برلیوز است، اما در عین حال نقش نمایشی یک پیانوی سولیست را نیز در خود جای داده است؛ پیانویی که گاه بهعنوان راوی داستان عمل میکند و در مقاطعی چنان برجسته میشود که حالتی شبیه به یک کنسرتو پیدا میکند. در سراسر اثر، یک ایدهٔ ثابت ــ تم سیمرغ ــ در شکلها و حالتهای گوناگون تکرار میشود و این سفر را از نخستین بیداری تا دگرگونی نهایی به هم پیوند میدهد.
نمادگرایی و ساختار
این سمفونی همزمان یک سفر روایی و تأملی بر باززایش است. مسیر آن بازتابی است از مراحل عرفانی در «منطقالطیر» عطار و نیز اسطورهٔ ققنوس: اشتیاق، آزمون، فروپاشی، مرگ و رستاخیز. فروپاشی در پایان موومان سوم معادل است با لحظهٔ تلخ درک پرندگان در انتهای سفر که درمییابند سیمرغی که در جستجویش بودند، همان خودِ ایشان است؛ و رستاخیز ققنوس در موومان پنجم نماد یگانگی، خودشناسی و بیداری معنوی است که در جان این منظومه جاری است.
گرچه این اثر در اساس یک سمفونی کامل است، «در روز بینهایت» ماهیتی دوگانه دارد و بهگونهای میان سمفونی و کنسرتو ایستاده است؛ پیانو در آن هم قهرمان است و هم راوی. گفتوگوی پیوسته و مداوم میان تودهٔ ارکستر و صدای صمیمی و شخصی پیانو، بازتابی است از فردیت در دل جمع ــ تمثیلی از سفر سی پرنده به سوی سیمرغ یگانه.
موومان اول (آوایی آشنا)
روایت:
گر نگشتی نقش پر او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فر اوست
جمله انمودار نقش پر اوست
مرد باید کز طلب در انتظار
هر زمانی جان کند در ره نثار
نه زمانی از طلب ساکن شود
نه دمی آسودنش ممکن شود
چند گویی جز خموشی راه نیست
زانک کس را زهره یک آه نیست
چون بدریا می توانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
در این سمفونی ما با یک اسطوره روبرو هستیم و او را در طی زندگیش دنبال میکنیم. در موومان اول با ملودی اول اسطورهمان را میشناسیم. با او به اولین نبرد زندگیش میرویم. او پس از اولین نبرد و غلبه بر اولین مشکلش با ملودی ققنوس آشنا میشود. ملودی که از آیندهی روشن خبر میدهد. و در انتهای این موومان اسطورهی ما با قدرت به سراغ ادامهی راهش در موومان دوم میرود.
تحلیل:
موومان ابتدایی بدون مقدمه با ملودی اصلی خودش که آوای آشنا نام دارد آغاز میشود. این ملودی فضایی شبیه به لالایی دارد و در گام اصلی سمفونی یعنی دو دیز مینور قرار دارد. فضای لالاییوار و گام مستحکم در ابتدای این موومان آرامشی خاص را ایجاد میکند تا ما را برای طوفانی که پیش رو داریم آماده کند.
در این موومان ملودی آوای آشنا نقش اسطورهای را دارد که هنوز در سنین جوانی خود به سر میبرد.
ملودی آوای آشنا چندین بار واریاسیون میشود و تا حدود دقیقهی دوم به مارش جنگی شباهت پیدا میکند. در حدود دقیقهی سوم اولین مدلاسیون انجام شده و اولین ملودی در مقابله با آوای آشنا قرار میگیرد و پس از حدود یک دقیقه ملودی ها با هم ادغام شده و فضای جنگ را برای ما تداعی میکنند. جنگی میان اسطورهی ما و اولین دشمنش.
در دقیقهی ششم پیانو برای اولین بار به صورت تک نواز وارد میشود. در داستان این سمفونی پیانو به نوعی نقش راوی را ایفا میکند. اما در پایان موومان پنجم متوجه میشویم که نقش پیانو به قدری پررنگ شده که حتی میتوانستیم قطعه را به جای سمفونی نوعی کنچرتو برای پیانو بدانیم. در حدود دقیقهی هشتم در حالی که ترومپت واریاسیونی از ملودی آوای آشنا را مینوازد؛ همزمان ویولنها شمهای از ملودی ققنوس را مینوازند. تا انتهای قطعه بار دیگر پیانو وارد شده و همان ملودی ققنوس را مینوازد.
نکتهی مهم اینجاست که بعد از اولین مدلاسیون تا اتنهای موومان دیگر به گام اصلی یا به نوعی به خانه باز نمیگردیم. ملودی آوای آشنا دو گام یا به تعبیری دو پله از خانه دور شده و حالا در انتهای موومان با ققنوس آشنا شده و برای سفری دور و دراز آماده میگردد.
موومان دوم (گوید به من سخن)
روایت:
هدهدش گفت ای زخود گم کرده راه
هر که خواهد خانه ای از پادشاه
گر نمییابی تو او را روز و شب
نیست او گم، هست نقصان در طلب
چون شنودند این سخن مرغان همه
آن زمان گفتند ترک جان همه
برد سیمرغ از دل ایشان قرار
عشق در جانان یکی شد صد هزار
عزم ره کردند عزمی بس درست
ره سپردن را باستادند چست
جمله ی مرغان ز هول و بیم راه
بال و پر، پر خون برآوردند به آه
موومان دوم ادامه ی راه اسطوه را مینماید. راهی بسیار سخت و دشوار. این موومان با مارش نظامی شروع میشود و از همان ابتدا قهرمان را به مبارزه میطلبد. ملودی دوم و اصلی قطعه سخن نام دارد. این ملودی راه درست را به قهرمان ما نشان میدهد و او را به سوی پیشرفت و رسیدن و هدفش هدایت میکند. در این موومان با وجود سرعت کمتر ملودی نسبت به موومان اول فضای جنگی و قهرمانی بسیار چیرهتر است. اسطورهی ما بار دیگر با پیشگویی از آینده روبرو شده و ملودی ققنوس را میشنود. در انتهای موومان با حالتی آرام و ساکت به سراغ روز بی نهایت در موومان سوم میرویم.
تحلیل:
این موومان در گام لا مینور آغاز میشود و تا اتنها هم به گام اصلی قطعه نمیرسد. اسطورهی ما از خانه دور شده و تا انتهای موومان هم به آن نزدیک نمیشود. ملودی آرام و با سرعت پایین ولی با حالت مارش نظامی موومان را آغاز میکند. از همان آغاز موومان انتظار جنگی سخت را میکشیم. پس از یک دقیقه ملودی اصلی موومان با نام سخن توسط مجموعهی سازهای بادی ارايه میشود. سخن همان علم و دانشی است که اسطوره را به هدفش میرساند و این دانش از یک منبع گرفته نمیشود. در نتیجه ملودی سخن هم توسط یک ساز نواخته نمیشود و مجموعهی سازها هر کدام قسمتی از ملودی را مینوازند تا نهایتا با ملودی سخن به صورت کامل یا به طریقی با دانش کامل و جامع روبرو میشویم. پس از ملودی سخن، اولین مدلاسیون انجام میشود و اولین ملودی توسط ویولونسل نواخته میشود. این ملودی در بخش دوم توسط کلارینت نواخته شده و پیانو ملودی را با نسخهی دیگری از ملودی ققنوس همراهی میکند.
پس از آن اولین نبرد اسطوره در این موومان آغاز شده و پس از پایان نبرد به ملودی سخن باز میگردیم. اسطوره با جمع کردن دانشی بیشتر به سراغ نبرد دوم میرود. نبردی بسیار سختتر و طولانیتر از آنچه تا به حال گذشته. در میانهی نبرد بار دیگر پیانو نقش راوی را بر عهده گرفته و میزانی آرامش را به ارمغان میآورد. اما این آرامش دیری نمیپاید و دوباره به نبرد باز میگردیم.
در انتها بار دیگر ملودی سخن نواخته میشود تا جایگاهش را در ذهن اسطوره و مخاطب استوار کند و پس از آن پیانو ملودی دیگری مینوازد، ملودی که در ابتدا جدید به نظر میآید، اما واریاسیونی دیگر از ققنوسی است که در آینده با آن برخورد خواهیم کرد.
موومان سوم (در روز بی نهایت)
روایت:
بی نهایت کرد و کاری داشتی
بی عدد حصر و شماری داشتی
بس که خشکی بس که دریا بر رهست
تا نپنداری که راهی کوته است
راه میدیدند پایان ناپدید
درد میدیدند درمان ناپدید
هر زمان این راه بی پایانتر است
خلق هر ساعت درو حیرانتر است
چون ره سیمرغ راه مشکل است
پای من در سنگ گوهر در گل است
عشق بر سیمرغ جز افسانه نیست
زانک عشقش کار هر مردانه نیست
در این موومان با سه ملودی اصلی روبرو هستیم. ملودی اول حالتی تراژیک دارد و خواهان شکست اسطوره است. ملودی دوم همانند یک پل عمل میکند و ما را از وضعیت تراژیک ملودی اول کمی دور میکند. ملودی سوم همان ملودی است که تا به حال در انتظارش بودیم یعنی ملودی ققنوس. اما دیری نمیپاید که متوجه میشویم این ملودی تنها شبیه ققنوس است. در نبردی که میان ملودی تراژیک اول و ملودی شبه ققنوس یا ققنوس اولیه صورت میپذیرد نهایتا ققنوس پیروز میشود و موومان با حالتی قهرمانی (اما با صدایی ناهنجار) به پایان می رسد!
تحلیل:
نام سمفونی و این موومان مشابه است و انتظار میرود همهی ماجرا در این موومان مشخص شود. اما همچنان به گام خانه باز نگشت ایم و سفر درازی در پیش رو داریم.
دو ملودی اصلی داریم که فرم سونات را تشکیل میدهند. پل بین این دو ملودی که یکی در ماژور و دیگری در مینور است خود میتواند ملودی مستقل حساب شود. در ملودی پل تمامی گامهای ممکن را یک بار طی میکنیم تا بینهایت بودن و بیاتمام بودن مسیر را متوجه شویم. ولی پس از پایان ملودی پل از ملودی ترژیک اولی به ملودی سرزندهی دوم میرسیم که بسیار به ملودی ققنوس شباهت دارد. اما پس از درگیریهای مداوم میان این دو ملودی در دقیقهی ششم ویولونها نسخهی دیگری از ملودی ققنوس را ارایه میدهند و ما را به ادامه دادن راه پس از این موومان فرامیخوانند.
در پایان موومان اسطورهی ما اولین مرحله سختیها را پشت سر گذاشته و این پیروزی را با پایانی قهرمانانه جشن میگیریم. اما در آخرین لحظه فرنچ هورنها که نماد عظمت و شکوه ققنوس یا اسطوره ما هستند، نتهایی خارج از گام میزنند و تمامی شکوه پایانی این موومان را از بین میبرند. این اتفاق معادل لحظهای است که سیمرغ نهایتا به درگاه سیمرغ رسیدهاند اما با سرخوردگی از آنجا رانده میشوند.
موومان چهارم (آتش اگر بگیرد)
روایت:
میبسوزم امشب از سودای عشق
میندارم طاقت غوغای عشق
عشق سوی فقر در بگشایدت
فقر سوی کفر ره بنمایدت
چون ترا این کفر وین ایمان نماند
این تن تو گم شد و این جان نماند
آتشی بیرون جهد از بال او
بعد آن آتش بگردد حال او
زود در هیزم فتد آتش همی
پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند
بعد از اخگر نیز خاکستر شوند
سه تم اصلی در این موومان حضور دارند. تم اول که تنها یک ریتم است و شروع کنندهی موومان هم هست تم آتش است. سپس تم اسطوره همراه با تم آتش نواخته میشود و سوم به تم مرگ میرسیم. در این موومان بارها میان آتش و قهرمان درگیری روی می دهد ولی غالبا آتش پیروز است. تم مرگ گاهی به صورت رقص مرگ ظاهر میشود. و نهایتا در انتهای موومان تم ققنوس را میشنویم که بر روی قسمتی از تم مرگ به صورت شکسته شده و ناقص ارایه میگردد. در پایان موومان ققنوس میمیرد و اسطوره شکست میخورد.
تحلیل:
این بار موومان در گام خانه آغاز میگردد ولی با تم آتش. بر روی تم آتش ملودی اسطوره را میشنویم اما طولی نمیکشد که آتش ملودی اسطوره را میبلعد و پلی به دورترین گام ممکن یعنی دو مینور زده و تم مرگ شروع میشود. تم مرگ همزمان میان گام های دو ماژور و دو مینور رفت و آمد میکند و بسیار ناپایدار است. همچنین در انتهای این تم ریتم هم حالت ناپایدار پیدا میکند و این ریتم خاص خودش نمادی از مرگ میشود که در طی موومان چند بار دیگر نیز ظاهر میشود. سپس نبرد میان تمها آغاز میگردد. از همان ابتدا تم مرگ غالب است. آتش تمام اسطوره و آرزوی رسیدن به ققنوس را فراگرفته. از دقیقهی دوم ریتم فضایی رقص مانند را ایجاد میکند تا پیروزی مرگ را جشن بگیرد. در دقیقهی سوم ریتم به حالت عادی باز میگردد ولی نتهای کروماتیک پایین رونده بار دیگر مرگ را نشان میدهند. و سپس همهی ارکستر تم مرگ را با ریتم ناپیوستهاش مینوازد. سپس ریتم عوض شده به ریتم ۸/۶ میرویم. تم اسطوره در این ریتم شنیده میشود. اما این در اصل نشانی از رقص شیاطین بر گرد بدن نیمهجان و آتش گرفتهی اسطوره است. در دقیقهی هفتم بار دیگر به تم آتش بر میگردیم و بار دیگر ملودی اسطوره را میشنویم که آخرین تلاشش را برای مقابله با آتش میکند. اما اینبار بدون هیچ پلی تم مرگ در گام خانه آغاز میرود و اسطوره را کاملا از میان میبرد. در انتها هم ملودی ققنوس به صورت شکسته شده بر روی ریتم ناپیوستهی مرگ شنیده میشود. و تنها پیانوست که یک بار در آخرین لحظات موومان٫ ملودی ققنوس را کامل مینوازد.
موومان پنجم (ققنوس هرگز نمیرد)
روایت:
چون نماند ذره ای اخگر پدید
ققنسی آید زخاکستر پدید
مرگ اگر چه بس درشت و ظالم است
گردن آنرا نرم کردن لازم است
نیست شو تا هستیت از پی رسد
تا تو هستی، هست در تو کی رسد
آفتاب قربت از پیشان بتافت
جمله را از پرتو آن جان بتافت
هم ز عکس روی سیمرغ جهان
چهره سیمرغ دیدند از جهان
در تحیر جمله سرگردان شدند
باز از نوعی دگر حیران شدند
چون شما سیمرغ اینجا آمدید
سی درین آینه پیدا آمدید
اول اندازد به خواری در رهت
باز برگیرد به عزت ناگهت
در ابتدا فضایی تاریک را میبینیم. به جز خاکستر اسطوره که آتش گرفته بود چیزی وجود ندارد. بالاخره به یاد آوای آشنا میافتیم و کمی امید در دل جاری میشود. ملودی ققنوس شروع میشود ولی نمیتواند خود را پایدار نگه دارد و پایان میپذیرد. این بار ملودی سخن آغاز میشود. اما باز هم بیفایده است و این بار ناپایداری به اوج میرسد و نشانی از ققنوس نیست. این ناپایداریها به تم آتش ختم میشود و خاطرات بد موومان چهارم را زنده میکند. اما ملودی ققنوس بر روی تم آتش شروع شده و آن را محو میکند. ملودی ققنوس هنوز ناپایدار است تا اینکه پیانو راوی همیشگی وارد میشود. پیانو موسیقی را از گام دور دو مینور به گام خانه میرساند و در این راه ملودی شبه ققنوس موومان سوم را هم مینوازد. پس از اینکه پیانو ملودی ققنوس را مینوازد تمام ارکستر وارد شده و این بار ملودی ققنوس را کاملا محکم و پایدار اجرا میکند و قطعه را با پیروزی نهایی اسطوره به پایان میرساند. اسطوره خود همان ققنوس بود. تنها باید این مسیر را میپیمود تا بتواند به این درجه برسد. ققنوس از خاکستر اسطوره برخواست و قطعه نه با پیروزی مرگ در موومان چهارم بلکه با پیروزی اسطوره در موومان پنجم خاتمه یافت.
تحلیل:
موومان پنجم در گام خانه شرع میشود. اما تا حدود پایان دقیقهی اول همهی نتهای گام کروماتیک به جز دو دیز شنیده میشوند. ما به خانهای بیپایه رسیدهایم. با یادآوری ملودی آوای آشنا وارد گام دو دیز میشویم. سپس ملودی ققنوس برای اولین بار به صورت کامل نواخته میشود. اما ملودی پایدار نیست. دایما در حال تغییر گام هستیم. یعنی به ققنوس رسیدیم ولی به خانه نرسیدیم. ملودی سخن نواخته میشود ولی ناگهان همچون زلزله همه چیز از هم میپاشد. سه ریتم در سه گام متفاوت به صورت همزمان نواخته میشوند و ناپایداری و دوری از خانه را به اوج میرسانند. بعد از آن ویولونها نتهای کروماتیک پایینرونده و سایر سازها به نوبت نتهای کروماتیک بالارونده را مینوازند و ما همزمان با مرگ و زندگی دوباره روبهرو میشویم. سپس ویولنها به تنهایی ملودی مینوازند. ملودی که متعلق به هیچ گامی نیست و ما را معلق نگه میدارد. پس از هرج و مرج شدیدی که طی دقایق گذشته پیش آمد٫ هم اکنون تعلیقی بر پاست و هیچ اتفاقی به جز ملودی بیهویت ویولونها نمیافتد. بالاخره کلارینت وارد میشود، با طرح این سوال از ارکستر که آیا کسی میداند ما کجا هستیم؟ باسون پاسخ میدهد: نمیدانم، شاید در موومان چهارم. ویولونهای دوم و چلوها موسیقی را در دست گرفته و وارد فضای موومان چهارم میشوند. اما ویولونهای اول با همکاری ویولاها بر روی تم موومان چهارم ملودی ققنوس را مینوازند و این بار ققنوس پیروز میگردد. بار دیگر ملودی ققنوس را کامل میشنویم و بار دیگر ملودی ناپایدار است و ما در هیچ گامی ثابت نمیشویم تا جایی که به گام بسیار دور از خانه یعنی گام دو مینور میرسیم. پیانو راوی همیشگی، وارد میشود و همانند یک کنچرتو برای پیانو ادامهی کار را در دست میگیرد. همهی سازها سکوت میکنند. راوی عصبانی شده و با قدرت تمام اجرا میکند. پس از اتمام تم اولش کمی آرامتر میشود، گامها را یکی پس از دیگری میپیماید و با نواختن ملودی شبه ققنوس از موومان سوم کمی پایداری به قطعه عرضه میدارد. سپس با نواختن ملودی ققنوس تکلیف موومان را مشخص میکند، ارکستر وارد شده و این بار ملودی ققنوس را در گام خانه میشنویم و پایانی حماسی را شاهد هستیم.
تصویر سازی جلد سمفونی «در روز بینهایت» توسط رحمان رادمرد انجام شده. او این تصویر را بر اساس کاشی سفالینهای از قرن ۱۳ میلادی با نقش ققنوس انجام داده. این کاشی در منطقه تخت سلیمان کشف شده است.


ساختار این سمفونی بازتابدهندهٔ سفری درونی است که در قلب «منطقالطیر» عطار جریان دارد. هر موومان، مرحلهای از دگرگونی را نشان میدهد — از نخستین بیداری، عبور از آزمونها و نومیدی، و مرگ نمادین، تا رسیدن به لحظهٔ نهاییِ خودشناسی. همانگونه که سی پرندهٔ عطار سیمرغ را در درون خویش مییابند، قهرمان «در روز بینهایت» نیز سرانجام با ققنوس یکی میشود؛ پرندهای که از خاکستر سفر خود دوباره برمیخیزد. درک این تمثیل ژرف که عطار در اثرش آفریده است، برای فهم کامل لایههای نمادین و عاطفی این سمفونی ضروری است.
دربارهٔ «منطقالطیر»
اثر عطار نیشابوری (سدهٔ ۶–۷ هجری قمری / ۱۲–۱۳ میلادی)
«منطقالطیر» یکی از شاهکارهای ادبیات عرفانی فارسی است که توسط شاعر و عارف بزرگ، فریدالدین عطار نیشابوری، در اواخر سدهٔ ششم یا اوایل سدهٔ هفتم هجری قمری سروده شده است. این منظومه که به صورت مثنوی سروده شده، آمیزهای است از تمثیل، تعلیمات عرفانی و زیبایی شاعرانه که سیر روحانی انسان را در حرکت به سوی حقیقت الهی به تصویر میکشد.
سفر تمثیلی
داستان با گردهم آمدن همهٔ پرندگان جهان آغاز میشود تا دربارهٔ آشفتگی و بیسامانی وضعیتشان گفتگو کنند. آنان پادشاهی ندارند که متحدشان کند. هدهد دانا و خوشسخن پیشنهاد میدهد که همه سفری را آغاز کنند تا سیمرغ، پادشاه افسانهای پرندگان را که در ورای کوههای قاف اقامت دارد، جستجو کنند.


اما این سفر، سفری عادی نیست. در نمادشناسی صوفیانه، این راهنمایی تمثیلی از مسیر روحانی جوینده برای رسیدن به وصال الهی است. سیمرغ نماد حقیقت نهایی — خداوند یا خودِ کاملشده — است و پرندگان مختلف، نماد ضعفها، دلبستگیها و فضیلتهای گوناگون انسانیاند.
هفت وادی (هفت شهر عشق)
هدهد توضیح میدهد که برای رسیدن به سیمرغ، باید از هفت وادی گذشت؛ هر یک نمایانگر مرحلهای از تکامل عرفانی:
وادی طلب — جوینده آسایش و امنیت را رها میکند تا جستوجوی حقیقت را آغاز کند.
وادی عشق — عشق، عقل را از میان برمیدارد و جای آن را شور و شوق الهی میگیرد.
وادی معرفت — آگاهی ژرفتری پدید میآید و جوینده آغاز میکند به دیدن حقیقت همانگونه که هست.
وادی استغنا — هرگونه دلبستگی دنیوی، حتی منافع شخصی، باید کنار گذاشته شود.
وادی توحید — جوینده یگانگی همهٔ هستی را درمییابد.
وادی حیرت — عظمت بیکران حقیقت، جوینده را به ورطهای فراتر از درک عقلانی فرو میبرد.
وادی فقر و فنا — نفس محو میشود و تنها حقیقت الهی باقی میماند.
هر وادی آزمونهایی دارد که ارادهٔ پرندگان را محک میزند. بسیاری بازمیگردند و برخی نیز در مسیر جان میبازند.
ورود و کشف نهایی
در پایان، تنها سی پرنده از این سفر جان سالم به در میبرند. آنان، خسته و فرسوده، به درگاه سیمرغ میرسند، اما با شگفتی درمییابند که پادشاهی بیرونی در انتظارشان نیست. در عوض، تصویر خود را در آیینهای نورانی میبینند.
اینجاست که عطار راز بازی زبانی و کشف اصلی داستان را آشکار میکند: در زبان فارسی، «سیمرغ» بهطور تحتاللفظی به معنای «سی پرنده» است. جویندگان و مطلوب یکی هستند. سیمرغی که در آرزویش بودند، هرگز جدا از خودشان وجود نداشت؛ این سفر، تنها فرایند دگرگونی لازم برای دیدن این حقیقت بود.
معنای صوفیانه
«منطقالطیر» صرفاً یک افسانه نیست؛ بلکه کتابی در باب بیداری روحانی است. سفر پرندگان نماد پالایش جان، زدودن پردهٔ توهّمها و رسیدن به این درک است که خداوند، موجودی بیرونی و دوردست نیست، بلکه حقیقتِ درونی وجودِ هر کس است. در اندیشهٔ صوفیه، این همان مرحلهٔ «فَنا» — نابودی خویشتن در خدا — است که پس از آن، مرحلهٔ «بَقا» فرا میرسد؛ بقا در حضور و شعور الهی.
میراث فرهنگی
بیش از هشت قرن است که شاهکار عطار، شاعران، عارفان و هنرمندان سراسر جهان را الهام بخشیده است. تصویرپردازیهای آن از پرواز، شوق و خودشناسی، مرزهای دینی و فرهنگی را درنوردیده است. سیمرغ، چه بهعنوان پرندهای اسطورهای و چه بهعنوان کهنالگوی روحانی، همواره نمادی نیرومند در هنر و ادبیات فارسی بوده است و اغلب با افسانهٔ ققنوس — دیگر نماد مرگ، نوزایی و زندگی جاودان — در هم تنیده است.


ارشک عزیزی
آهنگساز، نوازنده پیانو، تهیه کننده موسیقی و نویسنده
©2025